×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

خدا همين نزديكيست

هیچی دیگه

× ندارم
×

آدرس وبلاگ من

shogh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/razi1390

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

زبان از یاد رفته


زمانی به زبان گلها سخن میگفتم
زمانی هرکلمه ای که کرم ابریشم میگفت میفهمیدم
زمانی درخفا به وراجی های سارهامیخندیدم
ودر رختخواب بامگسی گپ میزدم
زمانی به تمام سوالهای جیرجیرکها گوش میدادم
وبه تمام آنهاجواب میدادم
وباگریه هردانه برف درحال مرگ کخ فرو می افتاد
همدردی میکردم
زمانی به زبان گلهاسخن میگفتم .....
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
چه شد؟

شل سیلور اشتاین

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دوشنبه 26 آذر 1391 - 11:26:05 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 29 آذر 1391   5:44:24 PM

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت یلدایتان مبارک

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 28 آذر 1391   12:09:05 PM

درود از دیروز سه دفعه امدم صفحه نظر دهی جون می کنه و باز نمیشه حالا هم 14 دقیقه صبر کردم تا باز شد! خوب هنوز هم میخوای بامورچه و گربه و جارو برقی حرف بزنی!و هرچی دلت خواست بگی : کبریت بکشی بعدش هم جاروبکنی! نمیشه بابا نمیشه دیگه شاید هم بشه!؟ از تو بعید نیست!اتش پاره بازی دراری واه واه چه میکشند دور و بریات از دستت خدا میدونه! نمیدونم شاید هم خوش بحالشون میشه؟ خ9وب این هم شوخی ماقبل یلدا دختر شیطون و بلا همیشه شاد و خرم و بالنده باشی خانم رازی عزیز و دوست داشتنی ، یخورده جوک  اصفهانی با لهجه اصلی برامون تعریف بکن تا این شبهای بلند و سرد گرم بشیم 

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 27 آذر 1391   5:19:55 PM

چقدر به دلم نشست

پیشاپیش یلدات مبارک خانمی

http://teba-sonati.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 27 آذر 1391   2:26:32 AM

دنیا آنقدر جذابیت های رنگارنگ دارد ،
که تا آخر عمر هم بدوی ...
چیزهای جدیدی هست ،
که هنوز میتوانی حسرتشان را بخوری ...

پس یک جاهایی در زندگی ترمز دستیت را بکش ،
بایست و زندگی کن ... !

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 26 آذر 1391   1:34:00 PM

او
از غرق شدن میترسید
برای همین،هیچوقت شنا نمیکرد
سوار قایق نمیشد
حمام نمیکرد
و به آبگیری پا نمیگذاشت
شبو روز در خانه مینشست
در را به روی خود قفل میکرد
به پنجره ها میخ میکوبید
و از ترس اینکه موجی سر برسد،
مثل بید میلرزید و اشک میریخت
عاقبت آنقدر گریه کرد

که اتاق پر شد از اشک
و اورا درخود،غرق کرد... .

سیلوراستاین

آخرین مطالب


تعطیل است


زندگیه دیگه


نازی


هوا خوب است


زبان از یاد رفته


عنوان ندارد


یه کشور جدید کشف شده


سلامی دوباره


سلام


سلام


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

195101 بازدید

20 بازدید امروز

56 بازدید دیروز

1840 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements