×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

خدا همين نزديكيست

هیچی دیگه

× ندارم
×

آدرس وبلاگ من

shogh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/razi1390

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

بچه ها بیاین می خوام براتون قصه بگم

بهشت کجاست؟

 

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت.

اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند...!

پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.

مرد رهگذر رو به دروازه ‌بان کرد و پرسید: روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟ دروازه‌بان: اینجا بهشت است.

- چه خوب ... خیلی تشنه‌ایم.

دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می‌خواهد بنوشید.

اسب و سگم هم تشنه‌اند.

 نگهبان: واقعأ متأسفم . ورود حیوانات ممنوع است.

مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد.

پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد.

مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

مسافر گفت: روز بخیر!

مرد با سرش جواب داد.

ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.

مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.

مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.

مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

- بهشت !

- بهشت ؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!

-کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...

الهی همه ی اونهایی که دوستهای خوبشون و قدر نمی دونند، برند به ...م!!!!!!!!!

دوشنبه 19 دی 1390 - 10:54:23 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://hossein-hoj.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 22 دی 1390   11:06:22 PM

با سلام خدمت راضيه خانم

راضيه خانم پس اقا پليسه شما رو هم مورد عنايت خودش قرار داد؟

اشكال نداره اينا هم عادت ميشه مثل هزاران عادتي كه روزي از ان ميناليديمممممممممم.

با تشكر موفق و مويد

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   5:49:27 PM

فامیلیش چی بود؟ عجب پلیس نمونه ای. باید مدال طلا انداخت گردنش

http://masoumi.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   5:25:27 PM

مرجع داستان بهشت ومردو سگ واسب هم لطف كنيد بنويسيد

موفق باشي

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   10:18:30 AM

نخیر نه جرثقیل نه پنچری از مد افتاده دیگه این دو تا مورد در صورت پارک خط خطی می گردد

حسین آقا به نظرم اشتباه گرفتید من و من اصلا نمی دونم شما کی هستید

آقا سجاد قابلی نداره

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   2:35:57 AM

پارک= پنچری

باور نداری امتحان کن

http://livedown.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   11:45:11 PM

مطابتون واقعا زیباست

ممنون که قابل میدونید و به وبلاگم سرمیزنید

موفق وپایدار باشید

http://hossein-hoj.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   9:10:05 PM

با سلام خدمت راضيه خانم راضيه خانم اول عذر خواهي منو پذيرا باشيد.

و ببخشيد كه پيغاما دير اونجا مي رسه.

در ضمن از اينكه سري به ما هم مي زنيد واقعا ممنونم.

در اخر يك سوالي پرسيده بوديد كه چرا گربه ها به اون عكسه هنوز رحم كردند بايد بگم اولا اينا گربه نيستن بلكه بچه گربن و ثانيا اين بچه گربه ها براي رضايت دل بابا مانشون كارارو انجام مي دن باباشون يك اباي بزرگ داره كه همه چي زيرش جا ميشه و خيلي هوادار داره كه زير پرچمش سينه مي زنن سانديس خورها رو مي گم.

ثانيا مامانشونم ازون خفناست يك چادر داره به چه بلندي اونم چيزاي زيادي هم هوالش ميشه هم براش ميفرستن: دي.

خلاصه بگذريم اين بچه گربه ها با دن و ايمون ادما كار ندارن فقط دنبال اين هستن كه كسي نتونه جاي پدر مادرشون بشينه و فقط همين چيزا رو پيشه كردن بقيشو گفتن وللش ادما بزار تو جاهليت خودشون خوش باشن.

و بعضي وقتا هم اين گربه ها اداي ادم خوبا رو به خودشون ميگيرن تا مبادا اون سانديس خورا هم از زير اون ابا بيان بيرونو بشن قوز بالا قوز .

حالا فهميدي د راضيه خانم اين گربه ها چه جونوري هستن به مولا شيطانو درس ميدن يا شيطون جلوشون لنگ انداخته.

خيلي برات نوشتم در مورد مطلبتونم بگم زيبا بود جاي حرف نداره.

بازم ممنون.

با تشكر دوستار همين گربه ها

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   8:39:30 PM

 

http://livedown.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   7:03:25 PM

هرآنکه یارخواهدیاربسیار

،ولیکن فرق داردیاربایار،

دل من سایه لطف تو میخواست

ولیکن سایه دیواربسیار

داستان بسیار زیبا وآموزنده ای بود متشکرم

موفق وپایدار باشید

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   5:41:29 PM

آقا پوریا قابلی نداشت .صد البته که برای طنز این و گذاشتم که حسابی بره تو ذهن بچه ها. نا سلامتی قصه گفتم براشووون. آقا رضا اول خودت رعایت کن بقیه هم یاد می گیرن. مثلا شما الگو باش.

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   4:10:19 PM

درود با ورژن دیگری هم خوندمش ، ولی پند خوبی داره - سپاس رازی جان

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   11:04:29 AM

آمین.....................

آخرین مطالب


تعطیل است


زندگیه دیگه


نازی


هوا خوب است


زبان از یاد رفته


عنوان ندارد


یه کشور جدید کشف شده


سلامی دوباره


سلام


سلام


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

195023 بازدید

136 بازدید امروز

172 بازدید دیروز

2829 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements